اشاره:
متنی که در مورد اشغال گیلان در دوره ی پتر اول ( پتر کبیر) در پی می آید، بخشی از جلد دوم تاریخ گیلان است که تحت عنوان« تاریخ گیلان؛ از ورود شاه عباس اول به گیلان تا پایان انقلاب جنگل» بدون هیچ تغییری در اینجا به خوانندگان محترم تقدیم می شود. این کتاب در سال ۱۳۹۶ توسط نشر فرهنگ ایلیا منتشر شده است.
گیلان در آستانهی حمله پتر اول
سقوط اصفهان، پایتخت پُرشکوه ایران بهدست اشرف افغان در سال ۱۱۳۵ هجری (۱۷۲۲ میلادی) و حملهی او به قزوین، دستکم از نظر حاکمان گیلان، تردیدی باقی نگذاشته بود که گیلان هم در معرض خطر است. بنابراین بنا به گفتهی تقریباً همهی مورّخان، در یک شرایط ویژه بود که حاکم گیلان دستِ یاری بهسوی روسیه دراز کرد. در این زمان، تهماسب میرزا دوم، ولیعهد شاه سلطانحسین پادشاه ایران از اصفهان خارج شده و در آذربایجان و اردبیل استقرار یافته و مدعی تاج و تخت بود. زیرا او به مصلحت دربار صفوی در آخرین لحظات محاصره به بیرون فرستاده شد تا بتواند کمکی به شکستن محاصرهی اصفهان نماید، اما او هم کاری از پیش نبرد: «بعد از آنکه محمود مردود [افغان] اصفهان را محاصره نمود، کار بر مردم تنگ شده از هیچ طرف کمکی نرسیده و از قزلباشیه و امداد همگی مایوس شدند، مصلحت را در آن دیدند که یکی از شاهزادهها بیرون آوررده ولیعهد نمایند و در خفیه به سمتی روانه کنند که شاید جمعیتی نموده از بیرون تواند بر سر افغان آمد» (مستوفی: ۱۳۹). شاهتهماسب به اردبیل رفت ولی برای تشکیل یک ارتش و حمله به نیروهای افغانی نتوانست کاری از پیش ببرد. در آنجا بود که پس از سقوط اصفهان و به خطر افتادن تمام قلمرو ایران، به ناگزیر گوشهی چشمی به روسیه و پتر اول نشان داد و او را به یاری طلبید. روسیه که این زمان از جنگ با سوئد خلاص شده و در جریان آن جنگ موفق شده بود سواحل شرقی دریای بالتیک را از این کشور بگیرد، اکنون که لحظهی فرصت را برای نفوذ در سواحل جنوبی دریای خزر در دسترس میدید، به سرعت دست به اقدام زد.
مورّخان شوروی معتقدند که پیشنهاد تصرف سواحل جنوبی دریای خزر و گیلان به روسیه را «بروگمان» سفیر آلمان در حدود ۱۰۰ سال پیش در سفری که همراه اولئاریوس از گیلان به روسیه داشته، به تزار وقتِ روسیه پیشنهاد داده اما روسیه درآن زمان به آن توجهی نکرده بود: «در سال ۱۶۳۷م. (۱۰۴۷ه)، بروگمان سفیرگولیش تین که کارخانههای او ابریشم ایران [و بیشتر گیلان] را مصرف میکردند، به ایران آمد. وی در مراجعت از ایران [از طریق گیلان و همراه اولئاریوس] در مسکو توقف کرد و به دولت مسکو نقشهی اشغال نواحی مجاور کرانهی بحر خزر را (که مرکز مهم تولید ابریشم بود) به وسیلهی نیروهای نظامی روسیه عرضه داشت تا روسیه امتیازات چندی از صدور ابریشم به تجّار گولیش تینی بدهد. دولت مسکو در آن روزگاران این نقشه را ماجراجویانه تلقی کرد ولی بعدها قسمتی از آن توسط پتر اول مجری گشت» (پیگولوسکایا: ۵۵۷ ـ۵۵۸). اما بهنظر میرسید آن پیشنهاد که مربوط به حدود پنجاه سال پیش از شروع حکومت پتر اول بود، تأثیری در اقدام پتر نداشت، بلکه حملهی پتر اول به سواحل جنوبی روسیه، بیشتر بر مبنای سیاستهای پتر و گزارشهای سفیر زیرک او «آرتمی ولینسکی» صورت گرفته بود که در سال ۱۱۲۷ هجری، یعنی هشت سال پیش از حملهی افغانها، تزار روس او را به دربار شاهسلطان حسین در اصفهان فرستاده بود. او گزارشی دقیق برای پتر تدوین کرد و در آن گفته بود که اوضاع ایران بسیار آشفته است و روسیه در این زمان میتواند سواحل جنوبی دریای خزر را به تصرف خود در آورد. به گفتهی سیوری: «بدون شک گزارش ولینسکی، پترکبیر را به تعقیب سیاست توسعه طلبانه در ایران ترغیب کرد؛ ولینسکی ضعف فوقالعادهی ایران را شرح داد و پیشبینی کرد که اگر فرمانروای قدرتمند و کاردانی، جانشین شاه سلطانحسین نشود، سلسلهی صفویه منقرض خواهد شد. پیشبینی او تنها چند سال بعد تحقق یافت» (سیوری، الف: ۱۲۲).
به گفتهی نویسندهی روسی، پاولویچ، در نامهای که ولینسکی سفیر پتر اول از اصفهان در سال ۱۷۱۵ میلادی، یعنی هفت سال پیش از سقوط اصفهان به پتر نوشت، توضیح داد که در ایران: «بهنظر من اگر تاج بر سر شاه تازهای گذارده نشود، اثری از آن برجای نخواهد ماند. شاه فعلی گذشته از دشمن خارجی، از اطرافیان خود نیز در امان نیست. همه جا شورش برپا ست. محلی امن و آرام وجود ندارد. با ضعف داخلی در اینجا به نتیجه رسیدهام که ما در صورتی هم که در جنگ فعلی [جنگ سوئد] نتوانیم موفقیت پیدا کنیم، باز بدون هیچ ترس و خیال میتوانیم شروع به عملیات [درایران] نماییم. تنها با یک واحد کوچک نظامی میتوانیم سرزمینهای زیادی از ایران را به خاک روسیه ملحقسازیم و برای این کار هیچ فرصتی بهتر از حال در دست نیست. در آتیه با روی کار آمدن شاه جدید، وضع کارها حتماً عوض خواهد شد» (پاولویچ: ۷۸). این توصیهی ولینسکی به پتر اول نقش مهمی در تصمیمگیری او در هفت سال بعد داشت. بعد خواهیم دید که پتر روی مدیریت ولینسکی در حمله به گیلان، بسیار حساب کرد و او را حاکم آستاراخان و ناظر حمله به گیلان قرار داد. ولینسکی به هنگام بازگشت از ایران: «از طریق شیروان از شاهزادهی گرجی واختانگ، که برادر زادهی گورگی یازدهم و برادر کیخسرو (مقتول در قندهار) بود، پیامی دریافت کرد که پیشنهاد همکاری با روسها را در صورت حملهی آنان به ایران میداد» (سیوری، الف: ۲۴۵).
اولین کنسولگری در گیلان
ولینسکی همچنین در زمانی که در اصفهان بود، موفق شد با شاه سلطانحسین برای استقرار یک کنسولگری در رشت، قراردادی منعقد نماید. این اولین جایپای دیپلماتیک روسیه در گیلان محسوب میشود که چند سال بعد در عمل، با تأسیس کنسولگری تحقق یافت. بهنظر میرسد پتر اول که به ولینسکی بهعنوان یک کارشناسِ ایران، علاقهی زیادی پیدا کرده بود، بلافاصله پس از بازگشت به روسیه، او را که در این زمان تنها سی سال داشت، حاکم آستاراخان (حاجیطرخان)، یعنی جایی که نزدیکتری مکان به گیلان و ممالک محروسهی ایران در قفقاز بود، منصوب کرد: «ولینسکی بعد از تسلیم گزارشِ ترغیبکنندهاش در ۱۷۱۷/۱۱۲۹ [، یعنی پنج سال پیش از حمله به گیلان] به حکومت هشترخان [آستارخان] گمارده شده و دستور یافت اوضاع ایران را زیر نظر داشته باشد» (همان). در نتیجه در زمان حملهی پتر اول به سواحل جنوبی دریای خزر، ولینسکی بهعنوان یکی از باهوشترین دیپلماتهای روسیه، حاکم کلیدیترین مرکز تجاری و سیاسی روسیه در سواحل دریای خزر، یعنی آستاراخان بود. روسیه در زمان حمله به گیلان و سواحل جنوبی دریای خزر، براساس قراردادی که ولینسکی با شاه سلطان حسین منعقد کرده بود، دارای یک کنسولگری در شهر رشت شده بود که در رأس آن «آورامف» قرار داشت. ازاینرو بعد از انعقاد قرارداد ولینسکی با شاه سلطانحسین و مجوز گرفتن تأسیس یک کنسولگری در رشت، پتر اول در سال «۱۷۱۹ م./ ۱۱۳۲ هجری، سیمیون آورامف را بهعنوان کنسول، روانهی رشت کرد» (همان). بنابراین در آستانهی حمله به گیلان، ولینسکی در سال ۱۷۱۷ میلادی در آستاراخان حاکمیت داشت و در سال ۱۷۱۹ م ( سه سال پیش از حملهی پتر) با تأسیس کنسولگری در رشت، آورامف در این شهر مستقر شده بود. در این دو مرکز، یعنی در آستاراخان و رشت، همه چیز در جریان حمله به گیلان توسط ارتش پتر اول به دقت ثبت، تحلیل و سپس گزارش میشد.
اهداف حملهی پتر اول به سواحل دریای خزر و گیلان
مورّخان شوروی در کتاب تاریخ ایرانِ خود، فصلی با عنوان «مداخلهی روسیه» آوردهاند و در آن توضیح دادهاند که روسیه نه برای اشغال سواحل جنوبی دریای خزر، بلکه برای جلوگیری از مداخلهی عثمانی بوده است که دست به این کار زده است: «میتوان گفت که انگیزهی عمدهی دولت پتر اول از لشکرکشی به کشورهای قفقاز این بود که نگذارد ترکیهی عثمانی کشورهای مزبور و نواحی ساحلی بحر خزر را اشغال کرده، خطر بزرگی از لحاظ نظامی و تجاری برای روسیه ایجاد کند. این خطر واقعیت داشت زیرا دولت سلطان احمد سوم در استانبول آشکارا تدارک هجوم به قفقاز و ایران را میدید» (پیگولوسکایا ۵۸۷). این البته بخشی از واقعیت است. دولت عثمانی از هرج و مرج در ایران و فقدان یک قدرت مرکزی درصدد سوءاستفاده بود و تلاش داشت دستکم بخشهایی از ممالک محروسهی ایران در قفقاز را به تصرف خود درآورد. با این حال خود این نویسندگان در همین صفحه از کتاب، دیدگاه دیگری را ابراز داشته و مینویسند: «پطر اول که جنگ با سوئد را با احراز موفقیت پایان داده بود (سال ۱۷۲۱ م.ـ ۱۱۳۴ ه)، از وضعی که در ایران پدید آمده و برای اشغال نواحی کرانهی بحر خزر توسط روسیه مساعد بود، استفاده کرد. دولت پتر اول در نظر داشت نقاط سر راه ولگاـ بحر خزر را به انضمام نواحی ابریشمخیز سواحل بحر خزر اشغال کند» (پیگولوسکایا: ۵۸۶). تردیدی وجود ندارد که پتر اول منتظر این فرصت بود، زیرا در بندِ دوم قراردادی که در سال ۱۷۲۳ میلادی، یعنی یک سال بعد از اشغال گیلان با اسماعیلبیک در پترزبورگ بسته شد و به قرارداد بین روسیه و ایران معروف است هم صحبت از «موافقتنامهی ابدی» و «تصاحب ابدی» گیلان و سواحل جنوبی دریای خزر شده است. دستکم تا زمانی که پتر اول زنده بود، چنین هدفی در دستور کار قرار داشت.
اما از نکات جالب نوشتهی مورّخان شوروی سابق این است که نویسندگان به درستی به اهمیت محور ارتباطی – تجاری، رودخانهی ولگا – خزر – انزلی ـ پیربازار – رشت – درّهی سفیدرود و فلات مرکزی ایران با عنوان راه ولگا – خزر تأکید کردهاند. این راه اکنون در دنیای جدید برای روسیهی دورانِ پتر اول بسیار اهمیت پیدا کرده بود. سیوری هم از مأموریت ولینسکی از جانب پتر تأیید میکند که این راه، بهویژه برای تجارت ابریشم برای روسیه و پتر اول اهمیت داشت: «او [ولینسکی در مأموریت از جانب پتر در دربار اصفهان] میبایست یک عهدنامهی تجاری با ایران منعقد میکرد و بهویژه درصدد تغییر راه ترانزیتی تجارت ابریشم به سرزمین روسیه میبود که در آن زمان توسط بازرگانان ارمنی از طریق سوریه و ترکیه حمل میشد» (سیوری، الف: ۲۴۵).
چنانکه پیشتر نیز گفته شد، روسیه از گذشته، دستکم از زمان ایوان چهارم (میانهی قرن شانزدهم میلادی در زمان شاهتهماسب، یعنی زمانی که آستاراخان را به تصرف خود آورده بود)، همواره درصدد بود تا در قفقاز و کل سواحل دریای خزر نفوذ کند. دیدیم که در زمان شاهعباس اول هم حمایت بیدریغ این کشور از شاهان گرجستان و حاکمان ایروان، از همین سیاست ناشی میشد و یکی از دلایل عدم توجهی شاهعباس به تجارت از راه روسیه نیز، همین سوءظن بود. ازاینرو پتر اول، بلافاصله بعد از سقوط اصفهان، ارتش خود را بهطرف جنوب به حرکت درآورد. لازم است یادآوری شود که اصفهان در ۱۲ اکتبر۱۷۲۲ میلادی (۲۱مهر۱۱۰۱ خ) برابر ۱۲ محرم سال ۱۱۳۵ ق، بهدست اشرف افغان سقوط کرد و رشت در ماه بعد، یعنی در نوامبر ۱۷۲۲ میلادی (برابر آبان۱۱۰۱ خ) توسط ارتش پتر اشغال شد. بدینترتیب بین سقوط اصفهان بهدست اشرف افغان و سقوط رشت بهدست پتر اول فقط حدود یک ماه فاصله افتاد. از نکات جالب این تصرف این است که بنادر ایرانیِ دربند و باکو، یعنی دو بندر مهم در ساحل غربی دریای خزر که در سرِ راه ارتش پتر قرار داشتند، پس از اشغال رشت در سال ۱۷۲۳ میلادی به تصرف درآمد. بهعبارت دیگر گویا اشغال گیلان برای ارتش پتر، از اولویت و اهمیت بیشتری برخوردار بود.
گزارش اشغال گیلان توسط ارتش پتر اول
اشغال گیلان توسط دولت پتر اول تأثیر گستردهای بر تاریخ گیلان گذاشت. بهطوری که نگارنده در مباحث دیگری در گذشته آن را «آغاز تاریخِ نوین گیلان» نام داده است. ازاینرو لازم است، تحوّلات این اشغال با مکث بیشتری مورد بررسی قرار گیرد.
براساس اسنادی که موجود است گویا دو درخواست به پتر اول برای تسخیر سواحل دریای خزر و گیلان پیشنهاد شده بود. پیشنهاد اصلی از طرف شاهتهماسب دوم فرزند شاه سلطانحسین بهعمل آمد که با محاصرهی اصفهان از این شهر بیرون آمده و اکنون در اردبیل حضور داشت و با نزدیک شدن سقوط اصفهان، خود را نیز در خطر میدید: «شاه طهماسب که در اردبیل اقامت داشت و مایل بود از مساعدت روسیه در مبارزه علیه محمود شاه افغان برخوردار گردد، اسماعیلبک دیپلمات کارآزموده را به روسیه گسیل داشت» (پیگولوسکایا: ۵۸۸). پیشنهاد دوم از طرف حاکم گیلان بود: «پطر اول پیش از آنکه از حاجیطرخان عازم شمال [ایران] شود، پیامی از حاکم گیلان دریافت داشت به این مضمون که عدهای سرباز برای اشغال رشت به مرکز آن ایالت بفرستد، زیرا افاغنه قصد تصرف آن را دارند» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۲۰۹). طبق مواضعی که حاکم گیلان و تهماسب دوم بعداً اختیار کردند، نشان میدهد که آنها چندی بعد از نظر خود عدول کرده و پشیمان شده بودند. بهنظر میرسد که آنان از تدارک وسیعی که پتر اول در اشغال این مناطق دیده بود، سخت به بیم و هراس افتادند.
سویمونف فرماندهی اصلی پتر اول در دریای خزر، در خاطرات روزانهی خود نوشته است که وقتی پتر اول تنها دو گردان از سربازان خود به فرماندهی شیپوف و تحتنظر او را برای تسخیر رشت انتخاب کرد، از پتر پرسیدند آیا این تعداد سرباز برای تسخیر رشت کافی است؟ وی پاسخ داده بود: «چرا نه؟ مگر استنکا رازین نتوانست با پانصد قزاق در آنجا بماند؟ در صورتی که شما دو گردان دارید و هنوز مرددید» (سویمونف بهنقل از لاکهارت، همان: ۲۱۰). بدین ترتیب بود که شیپوف با دو گردان عازم گیلان شد. سیوری میگوید که اشغال رشت در ۱۲ اکتبر۱۷۲۲ برابر ۱۲ محرم ۱۱۳۵ ق (۲۱ مهر۱۱۰۱ خوشیدی) بوده است (سیوری، الف: ۱۲۳). به گفتهی لاکهارت هنگامی که شیپوف به پیربازار رسید و خواست سربازان را پیاده کند، حاکم گیلان گفت که باید شاهتهماسب دوم اجازهی این کار را بدهد: «شیپوف [از همان بندر پیر بازار] پاسخ مختصر فرستاد و از رفتار حاکم اظهار تعجب کرد و متذکر شد که سربازان روسی در اثر تقاضای کمکِ ایرانیها به آن نواحی آمدهاند». شیپوف البته بهصورت تهدید نیز متذکر شد که: «طبق دستور تزار باید سربازان را پیاده کند. بعد از مدتی تأخیر، عاقبت حاکم [گیلان] ، خواه نا خواه با پیشنهاد شیپوف موافقت کرد و سربازان روسی به ساحل پیاده شدند» (سویمونف بهنقل از لاکهارت، همان: ۲۱۱، ملگونف: ۱۷۱- ۱۷۲).
دوگردان از سربازان روسی به فرماندهی شیپوف در بندر پیربازار پیاده شده و راهی رشت شدند. آنها در یک کاروانسرای سنگی که روسها پیشتر برای انبار کالاهای تجاری روسی در این شهر ساخته و بسیار محکم و وسیع بود، استقرار یافتند. ملگونف از قول سویمونف مینویسد که: «این کاروانسرا در انتهای شهر بود. در یک طرف آن میدانی بزرگ و در طرف دیگر چمنزاری وسیع قرار داشت. کاروانسرا شباهت زیادی به قلعه داشت و بههمین علت خیلی سریع آن را مجهز کردند. دو دروازهی بزرگ به میدان و چمنزار باز میشد و در وسط حیاط آن چاه آبی وجود داشت» (ملگونف: ۱۷۲). شیپوف در پیربازار هم گروهی حدود ۱۰۰ نفر از سربازان روسی را برای محافظت این بندر نگهداشت.
اسماعیلبیگ سفیر پر راز و رمز ایران در دربار پتر اول
شاهتهماسب اول پیش از آن که از پیشنهاد خود پشیمان شود، اسماعیلبیگ را بهعنوان سفیر خود به دربار تزار روس فرستاد. گویا اسماعیلبیگ برای این سفر بهدلیل فقدان امنیت در منطقهی قفقاز، از تبریز، مقر شاهتهماسب دوم در آن زمان، راهی رشت شده بود تا از طریق کشتیهای روسی راهی دربار پتر اول شود. به گفتهی لاکهارت: «آورامف [کنسول روسیه در رشت] طهماسب را ترغیب کرده بود که اسماعیلبیگ را با اختیارات کامل برای عقد معاهدهای به روسیه بفرستد» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۲۱۱). بنابراین او از جانب تهماسب دوم، سفیر مختار بود. اما مسیر خزر – ولگا در این زمان که زمستان در پیش بود، یخ بسته بود. به ناچار اسماعیلبیگ باید برای مدتی در رشت توقف کند. اما کمی بعد، زمانی که هنوز اسماعیلبیگ در رشت حضور داشت و منتظر فرصتی برای مهیا شدن سفر با کشتی روسی بود، آورامف کنسول روسیه از طریق شیپوف فرمانده روسی مستقر در رشت خبردار شد که تهماسب از تبریز کسی را برای فراخواندن اسماعیلبیگ از رشت فرستاده است. شیپوف در همین خبرگیری متوجه شد که شاهتهماسب دوم از فرستادن سفیر مختار خود برای عقد قرارداد با روسیه پشیمان شده است. آورامف و شیپوف دستبهکار شدند تا پیش از رسیدن مأمورِ بازگرداندن اسماعیلبیگ از رشت، او را راهی دربار روسیه کنند. ملگونف از قول فرمانده سویمونف مینویسد که آورامف: «اصرار به شیپف [شیپوف] داشت که اسماعیلبیگ را زودتر به روسیه روانه دارد، پیش از آنکه دستور [شاهتهماسب] به رشت برسد» (ملگونف: ۱۷۲). همینکار هم انجام شد. سرانجام اسماعیلبیگ را پیش از این که فرستادهی شاهتهماسب دوم از تبریز به رشت برسد، در پیربازار سوار کشتی کرده و راهی پترزبورگ کردند. پیدا بود که او با توجه به یخ بستن ولگا و رفت و آمد دشوار در روسیه، به زودی به دربار آنجا نخواهد رسید. اسماعیلبیگ حدود ۱۰ ماه بعد، یعنی در اواسط اوت (مرداد) ۱۷۲۳ میلادی به سن پترزبورگ رسید.
گویا حاکم گیلان از ترفندی که آورامف و شیپوف در فرستادن اسماعیلبیگ به دربار روسیه در پیش گرفته بودند، آگاه شده و از این کار عصبانی بود. به گفتهی لاکهارت: «مسلماً در نتیجهی گزارش او بود که طهماسب در فوریه [یعنی چهار ماه بعد از اشغال گیلان و دو ماه پس از رفتن اسماعیلبیگ] به او [حاکم گیلان] دستور داد تخلیهی خاک ایران را از قوای روس خواستار شود. شیپوف نپذیرفت و ایرانیها بیدرنگ آمادهی جنگ شدند. حاکم گیلان به کمک حکّام گسکر و آستارا قوایی مرکب از بیست هزار سرباز تهیه کردند ولی اکثر آنها دهقان و مجهز به شمشیر بودند. فقط تعداد کمی از آنها اسلحهی آتشین داشتند و از امور نظامی بیاطلاع بودند» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۲۱۲). کاروانسرای محل استقرار نیروهای روسی در رشت در اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت، یعنی شش ماه پس از اشغال گیلان، توسط نیروهای حاکم رشت محاصره شد. اما نیروهای گیلانی شکست خوردند و به گفتهی لاکهارت هزار نفر کشته و زخمی برجای گذاشتند (ص۲۱۲). حمله به سربازان روسی در پیربازار از طرف نیروهای گیلانی هم کار به جایی نبرد و با شکست روبرو شد. به گفتهی لاکهارت از این تاریخ به بعد «ایرانیها برای دفع روسها با زور اقدامی نکردند» (همان: ۲۱۳).
اسماعیلبیگ که در ماه اوت (مرداد )۱۷۲۳ میلادی به پترزبورگ رسیده بود، در کمتر از یک ماه، یعنی در سپتامبر (شهریور) ۱۷۲۳ میلادی، قراردادی با روسیه منعقد کرد که به قرارداد ۱۷۲۳ میلادی ایران ـ روسیه معروف است.
اسماعیلبیگ پس از انعقاد این قرارداد با روسیه بهسوی ایران حرکت کرد. اما «بعد از مراجعت از روسیه دریافت که طهماسب نه تنها عهدنامه را قبول ندارد بلکه او را خائن میداند و چون بر جان خود بیمناک شد، فوراً خود را تحت حمایت روسیه قرارداد و به حاجیطرخان رفت و تا پایان عمر، یعنی تا بیست سال بعد در آن شهر از دولت روسیه مستمری گرفت» (همان: ۲۱۷). ملگونف در همین رابطه میگوید: «اسماعیلبیگ از روسیه بازگشت (و) با خوف و رجا، در رشت مقیم شد. (چون) ایرانیان او را خائن [می] دانستند، او به حاجیطرخان رفت و بیست سال آنجا بزیست» (ملگونف: ۱۷۴).
چرا اسماعیلبیگ به ایران برگشت؟ آیا او متوجهی خطای بزرگ خود نبود؟ آیا او برای رسمیت بخشیدن به این عهدنامه از جانب روسیه به ایران برگشت؟ آیا واقعاً او بیخبر از همهچیز و از روی بیاطلاعی به تنظیم قرارداد و امضای آن مبادرت ورزید؟ آیا او آنگونه که شاهتهماسب دوم میپنداشت، در خدمت روسیه قرار گرفته و به کشور خود خیانت کرده بود؟ برای پاسخ به این پرسشها اسناد زیادی در دست نیست و تاکنون هم، تا جایی که نگارنده اطلاع دارد، کسی به طرح این پرسشها نپرداخته است؟
با این حال تهماسب دوم با وجود تلاشهای مأموران محلیِ تزار، هیچگاه راضی به امضای قرارداد نشد. اما: «پطر بدون آن که منتظر تصویب عهدنامه باشد، لواشف [فرماندهی جدید قوای روسی در گیلان] را به حکومت گیلان منصوب کرد». البته «بعداً در سال ۱۷۲۴ میلادی آورامف برای دیدن طهماسب به اردبیل رفت تا او را به تصویب عهدنامه ترغیب کند، ولی او نیز توفیق نیافت» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۲۱۷).
در هر حال، رشت به عنوان مقر اصلی لواشف تعیین شد. این استقرار اهمیت مهمی برای موقعیت رشت در سالهای بعد پیدا کرد. بهویژه این که مسیر ارتباطی انزلی – پیربازار که حالا با لشکرکشی روسیه به گیلان، بهعنوان تنها مسیر ارتباطی دریای خزر با رشت و گیلان، تثبیت شده بود، برای ارتقاء موقعیت رشت از اهمیت دوچندان برخوردار بود. با اهمیت یافتن رشت، از این زمان است که محور انزلی – رشت – درّهی سفیدرود برای نخستینبار اهمیت استراتژیک خود را در دنیایی که با گذشته بهکلی متفاوت بود، به رخ کشید. انتصاب حاکم روسی برای گیلان از جانب پتر اول هم به این معنی بود که از نظر او، گیلان براساس عهدنامهی منعقده از طرف اسماعیلبیگ، جزو امپراتوری روسیه محسوب میشود و هم به این معنی بود که بهترین مرکز برای کل گیلان، شهر رشت است. از این زمان رشت به طور رسمی مرکز گیلان شناخته شد.
محتوای قرارداد پترزبورگ در مورد گیلان در ۱۷۲۳ میلادی
قراردادی که در پترزبورگ یازده ماه پس از اشغال رشت با روسیه منعقد شد، در مقدمهی خود شرایط ایران را بازگو میکند و در آن میگوید که تاج و تخت سلطنت در ایران توسط اتباع این کشور (افاغنه) به خطر افتاده است و در نتیجه ولیعهد قانونی کشور (تهماسب دوم) از پتر اول تقاضای کمک کرده است و سپس در متن همین مقدمه آورده است: «وی [اسماعیل بیگ] حامل نامهای بود که نهتنها بهتخت نشستن اعلیحضرت شاه طهماسب را اعلان میکرد، بلکه در آن خواهش کرده بودند که اعلیحضرتِ سراسر روسیه [پتر] در اوضاع کنونی برابر شورشیان، [ایران] را یاری کنند و اراده کنند که تاج و تخت را نیز حفظ کنند و نیز مشعر بر این بود که به سفیر و نمایندهی سابقالذکر اختیارات تام و تمام داده است و آنرا به مُهر خود آراسته که وی قرارداد و موافقتنامهی ابدی دربارهی یاری اعلیحضرت شاه در برابر شورشیان منعقد کند» (متن قرارداد بهنقل از تاجبخش: ۲۹۱).
در بند اول قرارداد سال ۱۷۲۳ میلادی که در پنج بند تنظیم شده بود و امضای اسماعیلبیگ بر پای آن بود، پتر اول تعهد میکند که برای حفظ سلطنتِ تهماسب دوم همهگونه اقدامات، از جمله ارسال نیرو برای سرکوب شورشیان و برقراری سلطنت او در سراسر ایران را فراهم کند. در بند دوم که مهمترین بند این قرارداد محسوب میشود، آمده است: «در برابر این، اعلیحضرت شاه [ایران] شهرهای دربند و باکو را با تمام زمینها و جاهایی که مابین دو شهر [دربند و باکو] بسته است و در کنار دریای خزر جای دارند و نیز ایالات گیلان و مازندران و استرآباد را برای تصرف و تصاحب ابدی به اعلیحضرت امپراطور سراسر روسیه واگذار میکند و این سرزمینها از این زمان تا جاودان متعلق به اعلیحضرت امپراطور سراسر روسیه و در تابعیت او خواهد بود و اعلیحضرت امپراطور سراسر این نواحی را بدان سبب مایل است بهعنوان پاداش بگیرد که سپاهی که اعلیحضرت امپراطور برای یاری اعلیحضرت شاه [ایران] در برابر شورشیان میفرستد، در آنجا نگاهداری شوند. زیرا برای نگاهداری این سپاه از اعلیحضرت شاه، [درخواست] کمک مالی نخواهد شد» (به نقل از تاجبخش: ۲۹۲، ملگونف: ۱۷۳). پیداست که در قرارداد به صراحت گفته شده که هزینهای که پتر برای استقرار نیرو در جهت حمایت از تاج و تخت تهماسبمیرزا در ایران به عهده میگیرد، تاوانی است که برای زمینهای اشغالی به روسیه برای «تصاحب ابدی» و «جاودان» از جانب ایران پرداخته میشود. از نظر نویسندگان شوروی در کتاب تاریخ ایران نیز در قرارداد پترزبورگ: «روسیه تعهد میکرد که به شاه طهماسب [دوم] در امر مبارزه با افغانان کمک کند و در عوض حاشیهی ساحلی داغستان و آذربایجان و همچنین گیلان و مازندران و استرآباد به روسیه داده شود ولی شاهطهماسب دوم اظهار داشت که اسماعیلبیگ از حدود اختیاراتی که به وی داده شده بود، تجاوز کرده است و پیمان پطرزبورگ را به رسمیت نشناخت» (پیگولوسکایا: ۵۵۸). نویسندگان روسی کتابِ دولت نادرشاه افشار هم روایتی نزدیک بههمین مضمون دارند، با این تفاوت که آنان نهفقط چیزی از مخالفت شاهتهماسب با امضای خارج از اختیارات اسماعیلبیگ در قرارداد ۱۷۲۳ میلادی یاد نمیکنند، بلکه تأکید میکنند که شاهتهماسب با رضایت خود بخشی از ایران را به پتر اول واگذار کرد ولی پتر فقط سرزمین گیلان را اشغال کرد: «طبق قراردادی که بین شاهطهماسب و روسیه برقرار شد (در سپتامبر۱۷۲۳م.)، پتر اول به شاه وعده داد که او را در مبارزه با افغانان یاری دهد. شاه طهماسب نیز از جانب خود دربند و باکو را جزء قلمرو روسیه شناخت و گیلان و مازندران و استرآباد را نیز به آن [پتر اول] واگذار کرد. اما قشون روسیه فقط گیلان را اشغال کرد» (آرونوا: ۵۷).
همان دوبند از قرارداد که در بالا ارائه شد بهطورکامل روشن میکند که پتر اول از سلطنت شاهتهماسب در مقابل شورشیان افغان حمایت میکند و چون سربازان خود را برای این حمایت به ایران میفرستد و در قبال آن هزینهای متقبل میشود، در عوض سرزمینهای نامبرده را در قبال این هزینه، دریافت میکند و اسماعیلبیگ نیز این قرار داد را بهعنوان سفیر مختار ایران امضاء میکند.
در هرحال در بند سوم قرارداد هم شاه ایران موظف شده بود که تسهیلات لازم برای حضور سپاه ایران در دفاع از سلطنت را فراهم کند. در بند چهارم بر رفت و آمد اتباع دو کشور بهصورت آزادانه تأکید شده بود و سرانجام در بند پنجم نیز گفته شده بود که امپراتور روسیه برای همیشه دوست و یار شاه ایران خواهد بود (نک به متن قرارداد: تاجبخش: ۲۹۲ – ۲۹۳ و نوایی، ۱۳۶۸: ۸۳ ـ ۸۵).
اشغال شرق گیلان
گیلان شرقی تا حدود دو سال پس از تصرف رشت و گیلانِ غربی، هنوز به اشغال ارتش روسیه در نیامده بود. بهنظر میرسد که درگیریهای ارتش روسیه با سربازان حاکم گیلان و گسکر و آستارا در بیهپس، مجال این کار را نمیداد. ازاینرو روسها برای استحکام مواضع خود نیاز به تقویت نیروهای خود را احساس کردند. برای تحقق این امر در سپتامبر ۱۷۲۴ میلادی، یعنی ۲۲ ماه پس از اشغال رشت، پتر اول، ژنرال ماتیوشکین را با قوای تقویتی زیادی که چهار گردان را دربر میگرفت به گیلان فرستاد. پس از این بود که شرق گیلان، یعنی لاهیجان هم اشغال شد: «در ماه ژوئن همان سال [۱۷۲۵م. ۱۱۳۸ هجری] ماتیوشکین نیرویی علیه وزیر گیلان که استحکاماتی در مرز شرقی این ولایت به وجود آورده بود، به مازندران فرستاد. وزیر [گیلان] مغلوب شد و استحکامات [او نیز] ویران گردید و لاهیجان به اشغال روسها درآمد» (رابینو، ۱۳۷۴: ۵۳۶). گویا ابتدا روسها تصور میکردند که با توافق حاکم گیلان و تهماسب دوم، حضورشان در گیلان با دشواری زیادی روبرو نخواهد شد. برای همین بود که پتر اول با غرور میگفت وقتی استنکا رازین با نیرویی به مراتب کمتر، یعنی فقط ۵۰۰ نفر توانست در آنجا بماند، چرا شما با چند گردان نتوانید این کار را بکنید. اما حاکمان روسیه بهتدریج متوجه شدند که برای اشغال نواحی دیگر گیلان، باید به زور متوسل شوند. بارتولد در همین رابطه معتقد است: «با وجود معاهدهی یادشده [معاهدی پترزبورگ]، میبایست بخش شرقی گیلان به ضمیمهی شهر لاهیجان از طریق توسل بهزور تصرف میشد (بارتولد: ۱۴۶). گفته شده است که روسها پس از اشغال لاهیجان، در آنجا قلعهای بنا کردند.
قرارداد پتر اول با عثمانی و مرگ زودهنگام او
دو دولت روسیهی تزاری و عثمانی با استفاده از ضعف و آشفتگی ایران، تصمیم گرفتند بخشهای بزرگی از ممالک محروسهی ایران را بین خود تقسیم کنند. پتر اول که قرارداد پترزبورگ را به نمایندگی اسماعیلبیگ، سفیر به اصطلاح مختارِ شاهتهماسب دوم، با ایران منعقد کرده بود ولی در عین حال نتوانسته بود نظر مساعد تهماسبمیرزا را جلب کند، تلاش داشت تا آن را به تأیید ترکیهی عثمانی هم برساند و خیالش از جانب این قدرت منطقهای آسوده باشد. ازاینرو پتر اول هیئتی به عثمانی فرستاد و با این دولت در استانبول قراردادی بست که طبق آن دولت عثمانی مجاز بود بخشهای بزرگی از ایران را بدون دخالت روسیه به اشغال خود درآورد و در عوض ترکان عثمانی قرارداد پترزبورگ، یعنی متصرفات پتر اول در سواحل خزر را به رسمیت میشناختند. این بدان معنی بود که دو دولت روسیه و عثمانی، ایران را بین خود تقسیم میکردند: «در ۲۴ ژوئن سال ۱۷۲۴م.ـ۱۱۳۷ هجری [یعنی حدود ده ماه پس از قراردادی که اسماعیلبیگ با روسیه امضاء کرده بود]، قرارداد روس و ترک در استانبول با کمک فعّالانهی فرانسه امضاء شد و طبق آن تمام نواحی مجاور بحر خزر که در پیمان سال ۱۷۲۳م. – ۱۱۳۶ هجری پطرزبورگ، منعقد میان روسیه و صفویه [بخوانید اسماعیل بیگ] قید شده بود، میبایست به روسیه برسد و باقی اراضی کشورهای قفقاز از آنِ ترکیه باشد. قرار شد ترکیه سراسر مغرب ایران را [نیز] با شهرهای کرمانشاه و همدان دریافت کند و بخش اردبیل که قلمرو موروثی صفویه بودـ طبق قرارداد – در تصرف شاه طهماسب [دوم] باقی بماند (ولی این بخش نیز عملاً توسط ترکان اشغال شد)» (پیگولوسکایا: ۵۹۰). بدینترتیب بود که نهفقط قفقاز به تصرف عثمانی درآمد، بلکه این دولت با زیر پاگذاشتن قرارداد صلح خود با ایران (قرارداد زهاب)، در شرایطی که ایران در اشغال افغانها و روسیه درآمده بود، نوار غربی ممالک محروسهی ایران، از جمله دو شهر مهم کرمانشاه و همدان را هم به تصرف خود درآورد.
پتر اول در ژانویهی سال ۱۷۲۵ میلادی، یعنی دقیقاً سه سال و دو ماه پس از اشغال گیلان، بر اثر بیماری در سن ۵۲ سالگی درگذشت. مرگ او خلل زیادی در سیاستهای روسیهی تزاری برجای گذاشت و توسعهطلبی روسیه بهسوی جنوب را بسیار کند کرد، ولی اشغال گیلان بلافاصله رفع نشد، بلکه ارتشِ پتر بیش از ده سال در گیلان باقی ماند.
گزارشهای گیلاننتز از رشت
گزارشهای «پترس گیلاننتز» کشیش ارمنی که بهوسیلهی «میناس» خلیفهی بزرگ ارمنیان روسیه (مستقر در حاجیطرخان ـ آستاراخان ـ) به رشت فرستاده شده بود، از اهمیت مهمی برخوردار است. این نامهها بیشتر در مورد وضعیت ارمنیان ممالک محروسهی ایران است و منحصر به وضعیت رشت و گیلان نیست اما در آن نکات مهمی نیز از رشت گزارش شده که بهدلیل حضور او در این شهر در زمان اشغال گیلان، اهمیت دارد. این نامهها که در محدودهی زمانی آغاز مارس۱۷۲۲ میلادی، یعنی هشت ماه پیش از حملهی ارتش پتر به گیلان تا آگوست ۱۷۲۳ میلادی، یعنی حدود ده ماه پس از اشغال گیلان نگاشته شده، واجد نکات ارزشمندی است. این نامهها نشان میدهد که «میناس»، در حاجیطرخان با ولینسکی، سفیر پتر اول و حاکم آن زمانِ آستاراخان، همکاری بسیار نزدیک داشته و یک نسخه از گزارشهای گیلاننتز را که از رشت دریافت میکرد برای پتر اول هم ارسال میکرد. او تلاش بسیار میکرد تا روسیه در کار خود، در تصرف قفقاز و سواحل دریای خزر، موفق باشد. به گفتهی کارو میناسیان، مترجم انگلیسی کتاب گیلاننتز: «در سال ۱۷۱۴ میلادی (۱۱۲۵ ق) [یعنی ۸ سال پیش از حملهی پتر به گیلان] ، میناس طرحی برای اینکه ارمنیان [قفقاز] تحت حمایت روسیه قرار گیرند، به پتر تسلیم داشت» (گیلاننتز: ۳۲). این نامهها همچنین نشان میدهد که بهطور کلی ارمنیان روسیه و از جمله گیلاننتز از یکسو بهدلیل قرابت مذهبی و سوی دیگر به دلیل آزاری که بهویژه از جانب ترکیهی عثمانی در منطقهی قفقاز میدیدند، با حضور روسیهی تزاری در سواحل دریای خزر، قفقاز و ایران همراهی میکردند. بهطوری که گزارشهای گیلاننتز که از مسیرهای گوناگون در رشت تهیه میشد، پس از ارسال برای میناس در آستاراخان، یک نسخه هم به آورامف و شیپوف، یعنی کنسول و فرماندهی قوای روسی در رشت تحویل میشد.
آخرین نامههای گیلاننتز که ده ماه پس از اشغال گیلان در اگوست (مرداد) سال ۱۷۲۳ میلادی، یعنی زمانی که جنگ بین سربازان حاکم رشت و قوای روسی در جریان بود و یا به تازگی پایان یافته بود، به میناس در آستاراخان مینویسد و برخی اطلاعاتی را برملاء میکند، ارزشمند است. لازم است یادآوری کنیم که در سال نخست استقرار ارتش پتر اول، جنگی بین قوای حاکم رشت و روسیه درگرفت که در نهایت به شکست قوای حاکم رشت ختم شد. گیلاننتز در این نامه ضمن آن که بسیار ناامید نشان میدهد، وضع رشت را نیز تاحدودی بازگو میکند: «... در حال حاضر آن ارمنیانی که پول داشتند، به قفقاز گریختهاند یا به بغداد رفتهاند. در میان ارمنیان اینجا کسی که چیزی داشته باشد باقی نمانده است. پدر بزرگوار بر من خشمناک نشوید و از من به دل نگیرید که چرا مدتهاست چیزی بهعنوان هدیه به پیشگاه شما نفرستادهام، سبب این است که دکانها در شهر [رشت] تاکنون بسته بود و اینک دوباره آنها را گشودهاند [احتمالاً پس از پایان جنگی که حاکم رشت و گسکر و آستارا علیه قوای روسی انجام دادند و میدانیم که تا مرداد (آگوست) ۱۷۲۳ میلادی ادامه داشت] . به یاری یزدانِ پاک آنچه را که بایسته است میخرم و با کشتی بهسوی شما میفرستم. مصحوب [همراه] «آیواز» چیزی نمیفرستم، چون وی با کشتی پستی عزیمت میکند و در آن کشتی، بار قبول نمیکنند. امیدوارم که بهزودی کشتیهای دیگر بیایند و آنچه در بایست است بهوسیلهی آنها ایفاد حضرت دارم...». او سپس ۱۲ نفر از افراد زیر فرمان خود را که گویا در کنار قوای روسی بر علیه حاکم رشت میجنگیدند، نام میبرد و از میناس میخواهد که از آستاراخان مهمات برایش به رشت ارسال شود: «ما را هیچ باروت برجای نمانده است. البته سرب و باروت را تحویل «ایواز» خواهید فرمود تا به اینجا بیاورد. همچنین چندین کرّت [مرتبه] استدعا کردهام که از مقامات مربوط سفارش نامه برای سرتیپ [به احتمال زیاد سرتیپ لواشف که این زمان جایگزین سرهنگ شیپوف در رشت شده بود] بگیرند تا هر وقت به باروت احتیاج داشته باشیم، آنرا به ما بدهند» (همان: ۱۳۸ـ۱۴۰).
قراردادی برای دور زدن شاه ایران (قرارداد اول رشت)
دیدیم که با مقاومت تهماسب دوم در امضای قرارداد پترزبورگ، پتر تلاش کرد که آن قرارداد را از طرف عثمانی رسمیت بخشد. او موفق شد قراردادی در استانبول با عثمانی منعقد نماید اما بهتدریج با گذر زمان، برای روسیه این گونه تداعی میشد که اشرف افغان جایگاه خود را در سرزمین ایران تثبیت کرده است. اشرف افغان هم تلاش بسیار داشت چنین وانمود کند که موقعیت او در ایران تثبیت شده است. ازاینرو پس از اشغال نواحی غربی ایران و قفقاز توسط عثمانی، که در یک توافق با روسیه انجام گرفته بود، اشرف افغان که خود را پادشاه ایران میدانست، به عثمانی اخطار کرد که از این متصرفات خارج شود. اما عثمانی وقعی به آن نگذاشت. جنگ بین اشرف افغان و عثمانی تا سال ۱۷۲۸ میلادی برابر ۱۱۴۱ق به طول انجامید و اشرف افغان نتوانست کاری از پیش ببرد و در نتیجه عثمانیان همان مناطق وسیع غربی ایران را در تصرف خود نگه داشتند.
اشرف افغان پس از فارق شدن از جنگ با عثمانی، جنگ با روسیه را در دستور کار خود قرار داد. ژنرال لواشف کوشش کرد جلوی این جنگ را بگیرد. ویلم فلور، یکی از اعضای هلند خاوری که این زمان در بندر عباس مستقر بود، در شرح یادداشتهای خود مینویسد: «لواشف سردار روس نامهای به صیدالخان حاکم [افغانی] قزوین نوشته و خبر داده بود که بازرگانان آنجا میتوانند مانند روزگار پیشین با گیلان داد و ستد و مناسبات بازرگانی داشته باشند. اسخارور [مدیر شعبهی شرکت هلند خاوری در اصفهان که هنوز فعّالیت میکرد] از این نامه نتیجه گرفت که ظاهراً روسیان مایل به ادامهی جنگ با افغانان نیستند» (فلور: ۲۹). اما نیروهای اشرف افغان به فرماندهی صیدالخان که فکر میکردند میتوانند موفقیتی در مقابل روسها در گیلان بهدست آورند، از سمت شرقی گیلان، از نواحی رودسر، به قوای روسی حمله کردند: «گذشته از زد و خوردهای مختصر، تنها نبرد واقعی میان افغانها و روسها در محلی میان رودسر و دهکدهی تمیجان در اواخر ۱۷۲۹ میلادی [حدود هفت سال پس از اشغال گیلان] روی داد. فرماندهی افغانها با محمد صیدالخان بود که یکی از امرای لشکر اشرف بهشمار میرفت. قوایی که ژنرال لواشف از رشت برای مقابله با افغانها فرستاده بود، تحت فرماندهی سرگرد اورلف بود. در جنگی که روی داد، محمد صیدالخان مجروح شد و نه تنها رو به گریز نهاد، بلکه گیلان [شرقی] را تخلیه کرد» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۲۵۷ – ۲۵۸). شکست از روسها، اشرف افغان را که در این زمان سخت از جانب قوای تهماسب دوم و نادرقلی تهدید میشد، به قرارداد صلح با روسها راضی کرد. دولت روسیه هم با ناامید شدن از امضای قرارداد پترزبورگ با تهماسب دوم، موقع را مغتنم شمرده، تصمیم گرفت که متصرفات خود را از طریق قراردادی با اشرف افغان رسمیت ببخشد. ویلم فلور مینویسد که اندکی پس از شکست، لواشف فرماندهی روسی گروهی را به قزوین فرستاد: «پس از شکست افغانان در برابر روسیان در آنسوی قزوین [همان شرق گیلان] ، هیچ واقعهای رخ نداد. اندکی بعد روسیان گروهی را مرکب از شش تن به ایلچیگری، نزد صیدالخان حاکم قزوین فرستاد تا ببینند میتواند قراردادی به امضاء رساند یا نه... در ژانویه ۱۷۲۹ میلادی آشکار شد که در گیلان با روسیان پیمان صلح به امضاء رسیده اما هنوز اسناد و مدارکی مبادله نشده است» (فلور: ۲۹ – ۳۰).
بدینترتیب پتر دوم در سال ۱۷۲۹ میلادی، یعنی چهار سال پس از مرگ پتر اول و شش سال پس از قرارداد پترزبورگ که با اسماعیلبیگ منعقد شده و روسیه نتوانسته بود تأیید آن را از تهماسب میرزا دوم بگیرد، نمایندگان شکستخوردهی اشرف افغان، یعنی پادشاه اشغالگر ایران را به رشت فراخوانده و در آنجا قراردادی با او منعقد کردند. در این قرارداد تأکید شده بود که متصرفات دولت روسیه در گیلان و سواحل دریای خزر، قانونی و مطابق قرارداد رسمی است. در مقدمهی این قرارداد توضیح داده میشود که قرارداد بین چه کسانی بسته شده است: «چون اعلیحضرت امپراطور پتر دوم، پادشاه توانای سراسر روسیه که در دریای خزر و ایالات ساحلی دریا با طرف دیگر، یعنی پادشاه سعادتمند اصفهان در ایران [اشرف افغان] و خداوندگار بسیاری از زمینهای همسایه است، به ارادهی خداوند متعال، اتحاد مقدسی برای وقایعی که دارای جنبهی نظامی است و جلوگیری از استعمال اسلحهی هر دو کشور در برابر یکدیگر، برقرار کرده است». سپس در قرارداد آمده است که از طرف روسیه، سرلشکر لواشف فرماندهی کل سپاهیان روسیه در گیلان و از طرف پادشاه ایران، یعنی اشرف افغان، سپهسالار محمد صیدالخان (همان که در جنگ شرق گیلان با ارتش روسیه زخمی شده بود)، میرزا محمداسماعیل، عمر سلطان و حاجیابراهیم، این «عهدنامهی دوستی ابدی» را امضاء کردهاند.
در بند اول قرارداد ذکر شده که در این عهدنامه تمام زمینها و شهرها و تمام متعلقات آنها به طرفین مطابق بند سوم تعیین و تحدید شده است.
در بند دوم این قرارداد «ایالت استرآباد و مازندران» به دولت ایران واگذار شده، البته مشروط بر آن که «این ایالات بههیچوجه بهدولتهای دیگر واگذاشته نشود و اگر این شرط را مورد بیاعتنایی قراردهند، ایالات مزبور با همهی متعلقات آن دوباره تا جاودان و بهطور تجزیهناپذیر متعلق به امپراطوری روسیه خواهد شد و این قرارداد [نیز] نقض خواهد شد» (به نقل از متن قرارداد، تاجبخش: ۲۹۴ و نوایی، ۱۳۶۸: ۲۸ ـ۳۰).
با این حال بهدلیل اهمیتی که گیلان و سواحل غربی دریای خزر برای روسیه داشت، در این قرارداد روسیه آن را با تعیین دقیق مرزهایش برای خود نگاه داشته است. مطابق بند سوم قرارداد: «سرحد دو طرف در میان ایالات و زمینها و شهرها و همهی متعلقات سابق آنها بدین گونه خواهد بود: از بالای دربند [درشمال باکو] از سوی دریا بهداخل زمینها و از آنجا تا رود کُر و تا مصب رود اَرس که باب عالی [دولت عثمانی] سرحد قرار داده است و از رودِ کُر تا مصب رود اَرس تمام ایالات ساحلی متعلق به امپراطوری روسیه که بلافاصله و از خطی که از بالا میگذرد [که به احتمال منظور خطالراس کوههای تالش و سپس البرز است] با ایالات ساحلی دیگر از روی کوهها پیوستگی دارد و نواحی ماسوله و شفت و کهدم و تمام دارالمرز [گیلان] با سرحدات ایالتی سابق خود، مستملکات هر دو طرف معین و منقسم میشود و باید بیهیچگونه بحث و اعتراض باقی بماند و قابل نقض نیست و از محل انتهای این نواحی پس از عبور از شفت از سرحدات آنها تا شاهراه واقع در میان گیلان و قزوین در میان کهدم و زیتون و رودبار تا محل نقلهبر [روستایی بین امامزاده هاشم و رستم آباد] که در آنجا کاروانسرا هست و آن کاروانسرا در طرف متعلق بروسیه باقی میماند و [و مرز روسیه] از نقلهبر و کاروانسرا هم از روی رودخانه سپیدرود میگذرد و از بالای کوهها بیانحراف بههیچ سوئی در کوه به محلی که مرز محال سمام و اشکور و تمیشان [تمیجان] با یکدیگر پیوسته میشود...» (تاجبخش: ۲۹۴ – ۲۹۵).
پیداست که متن این قرارداد با ذکر جغرافیای دقیقش در گیلان، تنها میتوانسته از طرف یک ارتش مدرن با تجهیزات نقشهبرداری و محققان جغرافیایی تهیه شده و برای این کشور بسیار مهم باشد. بهنظر میرسد که قرارداد توسط نمایندگان روسیه تنظیم شده بود و تنها نمایندگان اشرف افغان به رشت فراخوانده شده بودند تا پای قرارداد را امضاء کنند. در هرحال این قراردادی است که ۱۰ بند دارد و سراسر آن یک قرارداد تحمیلی و یکطرفه است. بهعنوان مثال در بند ۸ آن آمده است: «اتباع روسیه در همهی کشور و اراضی و ایالات [ایران] حق دارند منافع خود را از بازرگانی دریافت کنند و برای سکنای خود و نگاهداری کالاهای خود، خانه و کاروانسرا و انبار و دکان بسازند و حق دارند برای تجارت و حمل و نقل کالا و کاروانها، از راه ایران به هندوستان و کشورها و زمینهای دیگر در عبور آزاد و بیخطر باشند و نیز اتباع ایران متقابلاً حق دارند در کشور روسیه هر جا مایل باشند سکونت اختیار کنند و در بازرگانی و سفر آزاد باشند» (همان: ۲۹۶). تفاوت در این بند برای اتباع روسیه در ایران و اتباع ایران در روسیه آشکار است و نیازی به توضیح ندارد.
در بررسی دقیقتر این قرارداد مشخص میشود که بهطور کلی محدودهی گیلان برای روسیه بسیار اهمیت داشته است. زیرا در قرارداد، در خصوص قسمت غربی دریای خزر از دربند تا مصب رودخانهی اَرس چندان بر نقاط کنترلِ پرشمار و دقیق مرزیِ روی زمین تأکید نشده است، اما در گیلان بهطور دقیق این نقاط برشمرده شده است. بهویژه مرزِ تعیینشده در درّهی رودخانهی سفیدرود، یعنی تنها معبر ارتباطی مهم دریای خزر با فلات مرکزی ایران، با ذکر دقیق روستای نقلهبر، که در آن زمان در آن نقطه، راهداری مسیر رشت – قزوین همراه با کاروانسرا استقرار یافته بود و تأکید در متنِ قراردادِ به این که کاروانسرا و راهداری هم به روسیه تعلق خواهد داشت و در طرف روسیه قرار میگیرد، بهخوبی اهمیت استراتژیک این محور ارتباطی را برای دولت تزاری نشان میدهد. بهعبارت دیگر روسیه دریافته بود که با توجه به موقعیت ایران و اهمیت سیاسی و اقتصادی آن در دنیای جدیدی که پیش رو بود، این تنها درّهی ارتباطی در غربِ دریای خزر با فلات مرکزی ایران، مهم است و باید در آن سهمی داشته باشد.
در پایان این قرار داد، محل و زمان امضای قرارداد هم به این صورت درج شده است: «در گیلان در شهر رشت در ۱۳ فوریه [۲۵ بهمن] در سال ۱۷۲۹م. [۱۱۰۷خ برابر۱۱۴۱ ق]». این قرارداد به احتمال زیاد اولین قراردادی بود که رشت در آن بهعنوان شهرِ مهم گیلان ذکر شده است. پیداست که ذکر شهر رشت در یک قرارداد بین دو کشور و در یک منطقهی اشغالی، بهطور غیرمستقیم نشانهی آن بود که این زمان شهر رشت از نظر طرفین، مرکزِ گیلانِ اشغال شده است.
قرارداد دوم رشت و بیرون رفتن روسیه از گیلان
با ظهور نادرشاه در ایران و اولین شکست سخت اشرف افغان در جنگ مهماندوستِ دامغان در سال ۱۱۴۲ ق، یعنی حدود یکسال پس از قرارداد اول رشت و تلفات زیادی که به ارتش سی هزار نفری اشرف افغان وارد شد، نادر اقتدار خود و ایران را برای نخستینبار پس از هجوم افغانها، هم به رخ اشغالگران افغانی و هم روسیه کشید. پیروزیهای پی در پی او بر اشغالگران، او را نزد ایرانیان بسیار محبوب کرد. او در این زمان، ناجی ایران شده بود و برای او افسانهها ساخته میشد. ازاینرو نادر چند سال بعد، در سال ۱۱۴۵ ق، تهماسب دوم را برکنار و فرزند خردسال تهماسب، یعنی عباس سوم را جانشین پدر کرد. با این حال نظر به این که نادر در بیرون راندن اشغالگران افغانی از ایران، قدرتی بلامنازع پیدا کرده بود، تقریباً همهی ایرانیان او را قدرتمندترین فرد و در واقع شاه ایران میشناختند. ازاینرو نادر بلافاصله نامهای از طریق سفیر خود در سال ۱۱۴۵ ق به دربار پترزبورگ نوشت و در آن یادآوری کرد که تهماسب دوم پادشاه ایران برکنار شده و فرزندش جانشین او شده است. اما برای این که به روسیه بفهماند که اکنون، او طرف حساب روسیه است، مهر و امضای خود را پای نامه حک کرده بود. «هنوی» مینویسد که نادر به: «سفیر [خود] دستور داده بود که شهرهای دربند و باکو و رشت و تمام نقاط شروان و گیلان و قسمتهای واقع در ساحل دریای خزر را که [ارتش] پتر کبیر به تصرف در آورده بود را مطالبه کند و تاتارهای کوههای داغستان را که تسلیم روسها شدهاند به ایران بازگرداند» (هنوی: ۱۴۷). «جونس هنوی» که خود این سالها بهعنوان بازرگان به ایران رفت و آمد داشته و از نزدیک نادر را دیده است، در ادامه مینویسد: «گفتهاند که نادر با غرورِ تمام اظهار داشته بود که اگر روسها عقبنشینی نکنند، خود جارویی بهدست خواهد گرفت و آنها را از آن نقاط بیرون خواهد ریخت» (همان: ۱۴۷). حتا آورامف، کنسول روسیه در رشت هم تأیید میکند که نادر برخلاف تهماسب دوم که به روسها بسیار نزدیک شده بود، علیه روسها بود. لاکهارت از قول آوارمف که منشی شاهتهماسب دوم در این سالها نیز محسوب میشد مینویسد که نادر در جلسه ای در ژانویه ی ۱۷۲۷ به تهماسب گفته است: « این روس ها آدم نیستند. اگر به من امر بدهید همهشان را میکشم» (لاکهارت، ۱۳۸۳: ۳۰۳).
بدین ترتیب بود که بلافاصله پس از رفتن سفیرِ نادر به دربار روسیه، در همان سال قراردادی معروف به معاهدهی رشت در۲۱ ژانویهی سال ۱۷۳۲ میلادی برابر ۱۱۴۵ ق (اول بهمن ۱۱۱۰ خ) بین روسیه و دولت نادرشاه بسته شد و روسیه مجبور شد از گیلان و دیگر متصرفات خود در سواحل غربی و جنوبی آن خارج شود.
این قرارداد به نام پدر و پسر و روح القدس آغاز شده و با این پاراگراف شروع میشود که روسیه با درخواست ایران و برای از بین بردن هرج و مرج به این منطقه آمده بود و نه چیز دیگر: «همه بدانند و آگاه باشند که چند سالیست در کشور ایران اغتشاشهای بزرگ روی داده و برخی از اتباع آن دوست، بر [علیه] دولت مشروع خود برخاستهاند و نه تنها در آن کشور ناامنی فراهم آورده و ویرانی ایجاد کردهاند، بلکه به اتباع امپراطوری روسیه نیز زیان رساندهاند». درادامه تأکید شده است که روسیه به قصد از بین بردن اغتشاشات بهوجود آمده و کمک به شاه ایران، به سواحل دریای خزر آمده بود و اکنون که این خطر رفع شده، ضرورتی برای ماندن برای خود نمیبیند. سپس در متن قرارداد آمده است که از جانب امپراطوری روسیه آنا ایوانونا، سرتیپ لواشف و بارون پترشافیرو و از طرف اعلیحضرت شاه ایران، میرزا محمد مستوفی اختیار تام دارند که عهدنامهی دوستی بین دو کشور را امضاء کنند.
قرارداد موسوم به قرارداد رشت (قرارداد دوم رشت) در ۸ بند تنظیم شده است. در بند نخست با ملاحظات آیندهنگرانهی روابط دو کشور، بر فراموشی دشمنیهای گذشته و دوستی در آینده بین دو دولت و کشور تأکیده شده است: «همهی اختلافات و عملیات خصمانه که تاکنون از این سوی به ایران وارد آمده و از آن سوی ایران وارد آورده است، از هر دو طرف کاملاً فراموش خواهد شد و امید است که پادشاهان دولتین علیتین، روابط دوستی و همسایگی دیرین را در میان خود برقرار کنند و از این به بعد بدخواه یکدیگر نباشند و بکوشند دشمنیها را هم اکنون و از این پس از میان بردارند». این بند بهنظر میرسد به این دلیل در متن قرار داد گنجانده شده که روسیه در شرایط ناگزیر از ترک گیلان، نیاز به ادامهی روابط و حضور در گیلان را بسیار ضروری میدید. بنابراین این بند از قرارداد تداوم حضور مسالمتآمیز در گیلان برای روسیه را در آینده میسر میکرد.
در بند دوم ضمن بیان این که لشکر روسیه میلیونها از کیسهی خود برای این لشکرکشی و حفاظت از نواحی اشغالی خرج کرده، تأکید میکند که از این هزینهی گزاف چشم پوشیده و «تعهد میکند که یکماه پس از امضاء و مبادلهی این عهدنامه، ولایات لاهیجان و رانکوه و متعلقات آنرا بهتصرف عالیجاه نمایندهی مختار سابقالذکر [میرزا محمد مستوفی] واگذار کنند و در اختیار کامل شاه ایران بگذارند و [در این مورد خاص حتا] منتظر امضای آن از طرفین نخواهند شد. و اما گیلان و استرآباد [به احتمال آستارا صحیح است] و سایر نواحی کنار رود کور [کُر] پنج ماه پس از آنکه این قرارداد به امضای شاه ایران رسید و آنرا تصدیق کرد، واگذار خواهد شد. زیرا که مردم این نواحی اکنون در پرتو حمایت لشکریان اعلیحضرت امپراتریس بزرگ [روسیه] در کمال رفاه و آسایشند و منافع ولایت کهدم و شفت یکماه پس از آن و عایدات ولایات دیگر که در کنار رود کور [کُر] هستند، سه ماه پس از امضاء این قرارداد و تصدیق آن از جانب اعلیحضرت شاه، از تصرف مأموران امپراطوری روسیه خارج خواهد شد» (متن قرارداد بهنقل از تاجبخش: ۲۹۸ – ۲۹۹). در مورد باکو و دربند هم گفته شده که روسیه نمیخواهد آن را به کشور خود ملحق کند، بلکه منتظر است تا شاه ایران دشمنان خود را سرکوب و آرامش را در این منطقه برقرار سازد و سپس آن را در اختیار شاهنشاه ایران بگذارد.
در بند سوم و چهارم آمده است که بازرگانان روسیه از دادن هر گونه گمرکی در ایران معاف خواهند بود و بازرگانان ایرانی هم معاف خواهند بود، مشروط بر این که این بازرگانی برای شاه ایران باشد و نه بازرگانان خصوصی.
در بند پنجم روسیه ادعا کرده است که بازرگانان روسیه صد هزار روبل در زمان اغتشاشات ایرانی آسیب دیده و غارت شدهاند و شاه ایران قول داده است که آن را بررسی کند. این بند نشان میدهد که بین طرفین در مورد استرداد مبلغ فوق، بحثی درگرفته و ایران بدون بررسی حاضر به دادن مبلغ مورد ادعا نشده است و روسیه هم راه فراری برای خود و ایران باقی گذاشته و آن را به بررسی تنها ایران واگذار کرده است.
در بند ششم از تأسیس کنسولگری متقابل در شهرهایی که دو کشور لازم ببینند صحبت شده و به رسمیت شناخته شده است.
در بند هفتم تأکید شده است که اموال اتباع روسیه که در ایران هستند، محترم شمرده شده و مورد تعرض قرار نگیرد و اتباع روسی: «کما فیالسابق املاک و دارایی خود را حفظ خواهند کرد و از عنایات و عواطف شاه ایران برخوردار خواهند بود» (نوایی، ۱۳۶۸: ۲۵۴).
و سرانجام در بند هشتم از شاه ایران خواسته شده تا داراییهای پادشاه گرجستان را به او باز گرداند.
در پایان این قرارداد هم نوشته شده است: «در رشتِ گیلان در ۲۱ ژانویه ۱۷۳۲ میلادی به امضاء رسید» (متن قرارداد بهنقل تاجبخش: ۲۹۹ – ۳۰۲).
بدینترتیب اشغال گیلان به مدت حدود ۱۰ سال از ۱۷۲۲ تا ۱۷۳۲ میلادی (۱۱۳۵ تا ۱۱۴۵ ق) طول کشید. اما در عمل لشکر روسیه دو سال دیگر، یعنی تا زمانی که تمام سرزمینهای ایران را تخلیه کند، در ایران حضور داشت و در نتیجه نزدیک به دوازده سال تا خروج آنها از گیلان، این ارتش در گیلان باقی ماند.
بررسیهای بالا نشان داد که روسیه آنگونه که در قرارداد ۱۷۳۲ ادعا کرده، برای حفاظت این مناطق از تعرض شورشیان افغانی و برای زمان موقت، به این منطقه نیامده بود، بلکه در متن قراردادهای پیش از این، به آشکارا تأکید شده بود که بهویژه گیلان و ساحل غربی دریای خزر، برای ابد در اختیار روسیه باقی خواهد ماند. بهنظر میرسد که قدرت گرفتن دوبارهی ایران تحت فرماندهی نادرشاه، روسیه را به بستن قراردادی ناگزیر کرد که تا حدود زیادی حقوق دو دولت در آن بهصورت برابر تأمین شده بود.
با این حال بارتولد، خاورشناس روسی، در مورد علت تخلیهی گیلان با رضایت خاطر توسط قوای روسی مینویسد که در یک محاسبهی هزینه – فایده، آنها به این نتیجه رسیده بودند که ماندن در گیلان و ساحل جنوبی دریای خزر، بیش از فایده برایشان ضرر دارد: «روسیه با رضایت خاطر از این مناطق صرفنظر کرد. زیرا طبق محاسبه، سودی از این رهگذر بهدست نمیآورد. در ضمن حفظ و ادارهی این مناطق برای روسیه هزینهی مادی هنگفتی بههمراه داشت. گذشته از آن روسیه بسیاری از افراد خود را به خاطر بدی آب و هوای گیلان و دیگر مناطق ساحلی خزر از دست داد (بارتولد: ۱۴۷). بخشی از این تحلیل درست است اما بهنظر نمیرسد که اگر روسیه با قدرت نادرشاه روبرو نشده بود، قوای روسی منطقهی استراتژیک گیلان را تخلیه میکردند. میرزا مهدی استرآبادی، منشی نادرشاه، در کتاب جهانگشای نادری ضمن آن که در مورد قدرتنمایی ارباب خود، نادرشاه اندکی غلو میکند، اما بر هشدارهای نادر که یکی از عوامل تخلیهی گیلان بوده، تأکید دارد. او حتا از سراسیمگی سرداران روس میگوید که در نزدیکی گرگان به خدمت نادر رسیده، زیرا فکر میکردند که او قصد دارد با ارتش خود به گیلان بیاید (استرآبادی: ۱۸۲ ـ۱۸۵).
با این حال بارتولد معتقد است: «برای روسها این لشکرکشی اهمیت زیادی داشت. زیرا این جنگ وسیلهای بود بر آغاز دانش شرقشناسی و باستانشناسی در روسیه» (بارتولد: ۱۴۵).
پیآمدهای تاریخی اشغال گیلان
پیآمدهای اشغال گیلان توسط پتر اول و سپس جانشینان او، بهصورتی که در این بررسی به اجمال ارائه شد، پیآمدهای تاریخیِ مهمی بود که بهنظر میرسد میتوان آن را باوجود همهی مسائل و مصائبی که اشغالگری به دنبال دارد، به دلایل زیر، سرفصل «تاریخ نوین گیلان» بهحساب آورد:
نخست، اینکه پس از مرگ شاهعباس و بهویژه پس از قرارداد صلحی که در زمان شاهصفی در سال ۱۶۳۹ میلادی (برابر ۱۰۴۹ق) پس از دست دادن بغداد با ترکان عثمانی منعقد شد و در پی آن حدود صد سال صلح بین دو کشور برقرار بود، گیلان موقعیت ژئوپلتیک خود را برای دولت مرکزی جهت ارتباطات تجاری و سیاسی با دول اروپایی، به میزان زیادی از دست داد و در نتیجه با وجود برخوداری از تولید مهمترین کالای تجاری کشور، یعنی ابریشم، تحوّل تاریخی مهمی در طول این دورهی طولانی در گیلان اتفاق نیفتاد. بهنظر میرسد در این دورهی طولانی محرّک خارجیِ لازم که همیشه بهدلیل انزوای جغرافیایی برای تحوّل در گیلان لازم بود، وجود نداشت. با سقوط اصفهان و سیاستهای نگاه به جنوبِ پتر اول پس از موفقیتش در نگاه به سواحل شمال و گرفتن سواحل دریای بالتیک از سوئد، گیلان و سواحل غربیِ دریای خزر اهمیت استراتژیک مهمی پیدا کرد. رشت – آستاراخان در این زمان دو کانون مهم در نیمهی غربی دریای خزر برای سیاستهای پتر اول تلقی میشد. ازاینرو گیلان پس از سالها از انزوای تاریخی و جغرافیایی و سیاسی بیرون آمد. چنانکه دیدیم، روسیهی تزاری حتا پس از پتر اول نیز در قرارداد اول رشت که با اشرف افغان در سال ۱۷۲۹ (۱۱۴۱ ق)، منعقد کرد، بر سواحل غربی دریای خزر و بهویژه بر تعیین مرزهای دقیق در گیلان و تعلقش به امپراتوری روسیه بیش از هر جایی در سواحل این دریا در سرزمین گیلان تأکید داشت.
دوم، شواهد بسیار وجود دارد که پتر اول در اشغال گیلان بههیچوجه آنگونه که بعداً، بهویژه در قرارداد دوم رشت ادعا شد، برای حفظ و حراست از آرامش در این منطقه، دهها هزار نیرو و میلیونها روبل هزینه نکرده است، بلکه حضور دائمی در این منطقه و بهویژه گیلان بود که در دستور کار او قرارداشت. این هدف بهطور آشکاری در متن قراردادهای سال ۱۷۲۳ و ۱۷۲۹ هم گنجانده شده است. فراموش نکنیم که پتر اول به قول مارکس، تمام سنن نژاد اسلاوی را زیر پاگذاشته و به دیدگاه جدیدی دربارهی استراتژی جهانی روسیه رسیده بود. مارکس در نوشتهی هوشمندانهای که هیچگاه در مجموعهی آثار او، در چاپ مسکو و برلین در دورهی شوروی سابق چاپ نشد، به نکتهی بسیار ظریفی دربارهی پتر اول و تاریخ روسیه اشاره میکند. او مینویسد که قوم اسلاو و همینطور روس، از یک سنّت و ویژگی ذاتی برخوردار بود و آن این که «دریاگریز» و«درونبوم» بود. به این معنی که از ابتدای تاریخ، این اقوام از نظر توزیع جغرافیایی، خود را در خشکیها محصور و محاط کرده و اگر هم قلمرو پراکندگی آنها به سواحل دریا ختم میشد، آن دریاها به آبهای یخزدهی بیتحرک محدود و محصور میشدند. اما مارکس میگوید که «پتر [اول] از همان آغاز، تمامی سننِ نژاد اسلاو را زیر پاگذاشت:«روسیه به آب [دریا] نیاز دارد». این جمله را که او زمانی با حالت سرزنشآمیزی به شاهزاده کانتمیرگفت، در سرلوحهی زندگینامهاش نوشته است. جنگ نخست او با ترکیه، فتح دریای آزوف، پیکارش با سوئد، تصرف دریای بالتیک، دومین نبردش با عثمانی که هدف تسخیر دریای سیاه را در سرداشت، و نیت دستدرازی فریبکارانهاش به ایران، اشغال دریای خزر بود. اگر خواست تنها گسترش منطقهای باشد، خشکی کافی است اما اگر اقدام به تهاجمی جهانی مدنظر باشد، نخستین پیششرط، دریا خواهد بود. فقط دگرگونی مسکو از یک کشور درونبومِ محض به حکومتی با سواحل دریایی میتوانست محدودیتهای دیرینهی سیاست مسکو را رفع نماید...» (مارکس، دیباچه ای بر تاریخ روسیه: ۴۹). و اضافه کنیم که انتقال پایتخت روسیه از مسکو به بندر خود ساختهی پترزبورگ در ساحل دریای بالتیک در سال۱۷۱۳میلادی (۹ سال قبل از حمله به ایران)، که پنجرهای به دنیای در حال تحوّل اروپا بود هم، از همین ویژگی روانشناسی متحوّل پتر اول خبر میداد. با استناد به نوشتهی مارکس، گویی او به دریا بهمثابهی رهایی از خصلت درونبومنگری نژاد اسلاوی نظر داشت. بنابراین حضور روسیه در گیلان با هدف انضمام این منطقه به روسیه، از این نظر مهم است که سبب میشد از همان ابتدا این پهنهی جغرافیایی را چون سرزمین خود ببیند و در آن اصلاحاتی را به انجام برساند که این زمان براساس برنامههای پتر اول در روسیه، در حال اجرا بود که امروزه به آن «اروپایی شدن روسیه» گفتهاند. فرایندی که پتر اول بسیار برآن تأکید داشت. این نکته از این نظر مهم است که محرّک نیرومندی برای نگاهِ دیگر به جهانِ جدید در یک جامعهی به شدت سنّتی ایجاد میکرد. حضور نزدیک به دوازده سالهی روسیهی در حال اصلاحات و تحوّل به اروپایی شدن و مدرنیزه شدن، پنجرهی جدیدی بود به دنیایی دیگر که شاید برای نخستینبار در کل ممالک محروسهی ایران برای ساکنان گیلان در ایران پیدا شده بود و آنان نهفقط آن را از نزدیک میدیدند، بلکه برای مدتی آن را تجربه کردند و این تجربهی مدرن یک کشور اشغالگر از نزدیک توانست تحوّلی فکری هرچند ابتدایی و اولیه در ساکنان این منطقه، بهویژه رشت – انزلی پدید آورد.
سوم، مرکزیت رشت در استان گیلان بهصورت عملی تحقق یافت. پیدا شدن یک شهر مرکزی یکی از نشانههای اصلی دوران مدرن است. این بدان معنی است که سرمایهداری تجاری بهعنوان یک نظام مبتنی بر وحدت بازار و امنیت و قانون و رویههای واحد، نیازمند یکپارچگی قدرت و معیارها در همهی زمینه برای حفظ فضای فعّالیت خود است. این نکتهای است بسیار مهم که از نظر ما نشانهی مهمی از سرفصل تاریخ نوین گیلان است و چنانکه پیشتر هم گفته شد، با وجود کوششهای شاهعباس اول، تمرکزِ اداری در گیلان به مرکزیت یک شهر، آنگونه که ادارهی سیاسی گیلان در آن تمرکز یافته باشد، بهوجود نیامد. این ایالتِ خاصه شده، بهدلیل سنّت اختلافهای ریشهدار فرقهای و طایفهای مزمن، همچنان با واژههای بیهپس و بیهپیش و بهویژه با حاکمان محلی در مراکز این ولایات گیلان که در بسیاری موارد هموزن حاکم رشت بودند، حتا در زمان شاهعباس اول برقرار بود و چنانکه دیدیم شاهعباس هم بهدلیل بیم از امنیت منطقه، دوگانهی فومن – رشت و لاهیجان را بهعنوان رقابت در دو ناحیهی بیهپس و بیهپیش حفظ کرد و این دوگانه تا حملهی پتر اول باقی ماند. اما چنانکه گفته شد، اشغال گیلان توسط روسیه و شناختی که آنان از اهمیت استراتژیک محور انزلی – رشت – درّهی سفیدرود بهدست دادند، سلطهی بیرقیب شهر رشت بر تمام عرصهی جغرافیای گیلان هم پس از این اشغال تثبیت شد.
اشغال گیلان توسط پترکبیر و دیدگاه مارکس در مورد پترکبیر و سنت اسلاوی!
دکتر ناصر عظیمی
شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰
سایر مطالب
در تکاپوی ترسیم هویت ایرانی؛
دواخانه شورین! اصلاح قانون اساسی و انحلال سلطنت قاجار
تخته قاپوی عشایر
«مراد اریه» پدر کاشی و سرامیک ایران
فایدۀ تاریخ (تاریخ در ترازو)
دکتر کاظم خسروشاهی کارآفرینی از نسل ایران سازان
تاریخ آلترناتیو؛ ضرورت ها و ملاحظات
شورش های دهقانی؛ زمینه ساز نهضت فراگیر جنگل شدند!
«حسن نفیسی»؛ دولتمردی سخاوتمند در ایراد اتهام به رقیبان!
روایت تاریخ به انتخاب مورخ به سبک کلایدسکوپ
تاریخ را کاملن تحریف نموده اید چون شاه اشرف افغان هم روسیه و هم ترکیه عثمانی را شکست داد که شرح اش در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ اثر شادروان میر غلام محمد غبار است
دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۰۳:۲۹